tisdag 29 december 2009

مينا احدى: روزهاي آخر سال براي من و پاره شدن طناب دار در سيرجان در آخر سال ۲۰۰۹

وزهاي آخر سال ۲۰۰۳ بود و من در شهر كلن آلمان٬ براي كريسمس ٬ تدارك ميديدم. عصر روز ۲۴ دسامبر است و سري به اينترنت ميزنم و خبر را مي بينم. افسانه نوروزي در خطر اجراي حكم اعدام! . آشپزي را بايد نيمه تمام رها كنم و نامه اي براي يوشكا فيشر و وزارت امور خارجه آلمان بنويسم و سوت عمليات اضطراري را بزنم. تلفن به فعالين كميته عليه اعدام و مجموعه فعاليت فشرده براي نجات افسانه نوروزي. و شش سال بعد٬ هفته پيش وقتي با افسانه تلفني حرف ميزدم٬ باور نميكنم كه اين زن دردمند رها شده از سلول مرگ جمهوري اسلامي است كه با تولد پسر كوچكش بعد از آزادي او از زندان مادردو پسر و يك دختراست و با من در مورد مشكلات زندگيش و آمادگيش براي چاپ دفترچه خاطراتش در زندان حرف ميزند....

سال ۲۰۰۴ و ۲۰۰۵ و ...تا ۲۰۰۹ همينطور است. خطر اجراي حكم كبرا رحمانپور٬ خطر اجراي حكم شهلا جاهد و ما باز با وجود تعطيلي روزهاي آخر سال٬ به فعاليتهايي دست ميزنيم. ميتينگ سازمان ميدهيم و به مراكز اورژانس دولتها و اتحاديه اروپا تلفن ميزنيم و تلاش ميكنيم٬ حكومت جنايت اسلامي را مجبور به عقب نشيني كنيم. براي من روزهاي آخر سال در اروپا٬ هميشه با اين خاطرات عجين است و به نوعي از اين روزها وحشت دارم...

امروز وقتي ليست چند هزار نفره امضاهاي عليه اعدام افسانه نوروزي را نگاه ميكردم٬ مي بينم از تهران و همدان و تبريز امضا كرده اند و از اسرائيل و لبنان و سوريه و از انگلستان و آلمان و زلاندنو و ... اين همبستگي بين المللي عليه جانيان اسلامي٬ ماورا مرز و جنگ و جدالهاي حاكمين ٬ يك نمونه از همبستگي قلبها بر عليه حكم اعدام دولتي است.....

امسال يعني ۲۰۰۹ ٬ در روزهاي آخر سال٬ قلبم تند تند ميزند و منتظر چيزي و خبري در مورد اعدامها هستم. انگار عادت كرده ام كه خبري تكان دهنده بيايد و فعاليتهاي اضطراري در اين روزهاي تعطيل و كريسمس را شروع كنم و ... اين خبر مي آيد.

روز سه شنبه ساعت ۸ صبح ۲۲ دسامبر قرار است اسماعیل فتحی زاده و محمد اسفندیارپور را در مقابل چشم همه مردم در شهر كوچك سيرجان به اتهام دزدي از بانك٬ اعدام كنند. به سرگذشت اين دو نفر و سه هم پرونده اي اينها نگاه ميكنم. مصاحبه اي با اين دو نفر را ميخوانم..." من به دليل فقر دست به اين دزدي از بانك زدم. مادر و پدرم خيلي فقير هستند و برادرم سرطان خون دارد. بايد كاري ميكردم..." براي ما امكان هيچ كاري نيست و بايد منتظر باشيم٬ فرصت هيچ اقدامي را نداريم. چند ساعت ديگر اين دو نفر اعدام ميشوند...

مثل هر روزي و يا نيمه شبي كه قرار است كسي و يا كساني را اعدام كنند٬ راس ساعت مورد نظر از جا بلند ميشوم و از اين اطاق به آن اطاق ميروم و آرام و قرار ندارم.... در يك ماه گذشته ٬ اين صحنه ها در منزل من بارها تكرار شده است... عكس چهره خندان احسان فتاحيان٬ مصلح زماني ٬ بهنود شجاعي و.. و بالاخره اجراي حكم اعدام اينها و غم عميقي در ته دلم. از اين اعدام شدگان و دهها و دهها نفري كه در سالهاي اخير اعدام شده اند٬ ميتوانيد اثري٬ ياد و خاطره اي در قلب من پيدا كنيد...

هميشه با خودم فكر ميكنم كه چگونه ممكنست در مقابل چشم مادر و پدر٬ فرزندش را با چنين سبعيت و خونسردي بكشند. اين چه حكومتي است و اينها چه جلاداني هستند و اين صحنه ها تا چه حد وحشيانه و قرون وسطايي است. آماده سازي براي قتل عمد يك نفر در ملا عام.

و خبر از راه ميرسد.

مردم خشمگين اعداميها را دزديدند! اين خبر لحظاتي بعد از واقعه به دست من ميرسد و احساسي از شعف و خوشبختي اين بار سراغ من مي آيد. آيا چنين چيزي ممكنست؟ آيا اين خبر درست است؟

هنوز مطمئن نيستم و اين خبر را علني نميكنم. بايد اخبار دقيقتري برسد . لحظاتي بعد خبر فرار دو نفر ميرسد و ساعاتي بعد خبر دستگيري آنها. اين واقعه بسيار تكاندهنده است. با خودم فكر ميكنم. اگر همين صحنه ها و همين لحظات جنگ و گريز مردم و احساس دو محكوم به اعدام كه امروز خبر دار شدم يكي از آنها ۱۹ ساله٬ يعني همسن دخترم بود را در يك فيلم تصوير ميكردند٬ بشريت ميخكوب اين واقعه ميشد و همراه قربانيان و والدين و دوستان آنها ميگريست ! و شايد هم خشمگين و منزجر از جانيان٬ دست به اقدامي ميزد و كاري ميكرد....

امروز فيلم اين واقعه تكان دهنده و مهم و تاريخي در دسترس عموم است. وقتي عصر روز سه شنبه از من ميپرسيدند٬ چگونه دو نفر را فراري دادند٬ پاسخم اين بود٬ به من خبر رسيده كه طنابها را از گردن محكومين باز كرده و آنها را نيمه جان نجات داده اند٬ امروز فيلم اين واقعه تاريخي در دسترس ما است. به اين صحنه ها نگاه كنيد

http://rowzane.com/fa/annonce-archiev/62-edam/438-sirja-edam.html

صداي عصيان و خشم مردمي را گوش كنيد كه ديگر جانشان از اينهمه قساوت و بيرحمي به خشم آمده و اولين امكانشان٬ پرتاب سنگ بسوي جانيان است. بسوي ماشين حامل دادستان و اعوان و انصار حكومت جنايتكار اسلامي ٬ كه با خونسردي به صحنه اعدام مي آيند و ميخواهند بعد از قتل دو جوان٬ به محل كارخود رفته و لابد با فرزندان خود به خريد رفته و يا در آرامش صبحانه بخورند....

اين روزها ايران آبستن تحولات مهمي است و اريكه قدرت جانوران اسلامي به لرزه در آمده و ميليونها جوان در تهران و شيراز و كرمان و تبريز به حكومت ديكتاتورها " نه " ميگويند و مردم شهر كوچك سيرجان٬ اعتماد بنفس گرفته و از اول صبح به مزدوران حمله ميكنند.

نگاه كنيد كه چگونه چند نفر بعد از به دار كشيدن دو جوان اعدامي٬ آنها را از زير نگه ميدارند٬ تا خفه نشوند و دو نفر با سرعت بالا رفته و طنابهاي دار را با چاقو پاره ميكنند!!! اين صحنه را در همه رسانه ها و در دنيا بايد وسيعا منعكس كرد. بايد گفت٬ مردم زجرديده و عاصي در ايران با اين عمل٬ نفرت و انزجار عميق خود را از قتل عمد دولتي و كشتار عزيزان خود ابراز ميكنند و اين بار ديگر در سكوت نظاره گر قتل عزيزان خود نخواهند شد. اين بار مردم به ميدان آمده و هر صحنه شنيع اعدام را به صحنه٬ ابراز خشم خود عليه حكومت اعدام تبديل خواهند كرد.

در سيرجان مردم خشمگين سكوي اعدام را آتش ميزنند. به اين صحنه ها نگاه كنيد.

اين آتش خشم من و شما و هزاران و ميليونها نفر در ايران است كه آرام آرام در سوگ دلارا دارابي٬ مصلح زماني٬ احسان فتاحيان ٬ فاطمه حقيقت پژوه و صدها و هزاران نفر كه وحشيانه به قتل رسيدند٬ و در قتل عزيزترين كسان خودمان اشك ريختيم و قلبمان مملو از نفرت و انزجار عليه اين جانيان شد. اين آتش نفرت ميليونها نفر مردم ايران عليه خامنه اي و احمدي نژاد و سيستم و حكومت اسلامي است كه با قتل و جنايت و چشم در آوردن و دست و پا بريدن زنده است. اين آتش انقلاب عظيم ما عليه اين حكومت و عليه وحشيگري اسلامي است.

حكومت اسلامي دو محكوم به اعدام را نتوانست بعد از ظهر همان روز اعدام كند٬ چرا كه اين بار پنج هزار نفر در آنجا جمع شده و نگذاشتند٬ اين دو جوان اعدام شوند. حكومت زبونانه٬ اين دو جوان را دزديد و به كرمان برد و شبانه آنها را اعدام كرد. ...

ديروز يكشنبه ۲۷ ماه دسامبر٬ چند روز بعد از اين واقعه٬ ميليونها نفر در تهران و در بسياري از شهرها به خيابان آمده و رو در روي مزدوران حكومتي ايستاده و به سران حكومت اسلامي اعلان جنگ دادند. اين حكومت بايد برود. بساط اعدام و قتل و بي حقوقي و ستم و استثمار را بايد در هم پيچيد..

اين روزها ديگر دوره ما است. ريشه اين كاخ استبداد و جنايت و خونريزي و سنگسارو اعدام را بايد از جا كند. اين دوره سياه حكومت اسلامي را به تاريخ خواهيم سپرد.

اعدام قرون وسطايي و وحشيانه است و بايد با سرنگوني حكومت اسلامي٬ در ايران نقطه پاياني بر اعدام براي هميشه گذاشته شود.

به اميد اينكه سال نو در ايران و در دنيا ٬ آغاز شادي و رفاه و آزادي و حرمت بيشتر براي همگان باشد.

كلن آلمان – مينا احدي

۲۸ دسامبر ۲۰۰۹

آدرس ایمیل جهت جلوگیری از رباتهای هرزنامه محافظت شده اند، جهت مشاهده آنها شما نیاز به فعال ساختن جاوا اسكریپت دارید " minaahadi@aol.com آدرس ایمیل جهت جلوگیری از رباتهای هرزنامه محافظت شده اند، جهت مشاهده آنها شما نیاز به فعال ساختن جاوا اسكریپت دارید

مينا احدى: روزهاي آخر سال براي من و پاره شدن طناب دار در سيرجان در آخر سال ۲۰۰۹

مينا احدى: روزهاي آخر سال براي من و پاره شدن طناب دار در سيرجان در آخر سال ۲۰۰۹