سکینه محمدی آشتیانی هستم و از زندان تبریز از همه کسانی که به یاد من هستند، تشکر میکنم.
من تا کلاس پنجم درست خوانده ام. بعد از ازدواج صاحب دو بچه شده ام که همه امید من به آنهاست.
الان ساکت و غمگین هستم، چون بخشی از قلبم یخ زده.
روزی که جلوی چشم سجاد شلاق خوردم، له شده بودم، شخصیتم و قلبم شکست.
روزی که حکم سنگسار دادند، انگار به یک چاه افتادم و از هوش رفتم.
خیلی شبها قبل از خواب فکر میکنم چه کسی حاضر است به سوی من سنگ پرتاب کند، دستها و صورتم را نشانه رود. چرا؟
از زندان تبریز از همه شما تشکر میکنم. خانم احدی به همه بگو من از مرگ میترسم. کمک کنید زنده بمانم و فرزندانم را بغل کنم.
سکینه محمدی آشتیانی – زندان تبریز
Inga kommentarer:
Skicka en kommentar