lördag 4 december 2010

سخني با شهلا جاهد , پرونده اي که بسته نشد

سخني با شهلا جاهد

پرونده اي که بسته نشد!

امروز ميخواهم براي خودت و تنها براي خودت حرفهاي دلم را بنويسم. امروز ميخواهم بگويم که چقدر متنفرم از آنهايي که ترا کشتند. چقدر متنفرم از حکومتي که ترا به اينجا کشاند٬ و چقدر متنفرم از همه کسانيکه ترا و زندگي کوتاه ترا با درد و غم و عذاب و ناراحتي فراوان اشباع کردند و بويژه در يک سحرگاه خونين در حاليکه نا باورانه به طناب دار و به چشمهاي آنهايي که دو ر ترا گرفته بودند٬ نگاه ميکردي و باور نميکردي که کساني حاضر باشند٬ ترا بکشند... صندلي را از زير پاي تو کشيدند٬ و ديگران در سکوت و با بغض اين صحنه را ديدند و کسي چيزي نگفت و کسي فريادي نزد و کسي اين صحنه فجيع آدمکشي را بهم نزد. حتما فکر ميکردي همه چيز يک خواب و يا کابوس است٬ چقدر تنها بودي٬ مثل يک پرنده کوچک که اسير دستهاي يک شکارچي قسي القلب است. ترا کشتند... اين يک فاجعه و تراژدي است و متاسفانه در سرزمين تو و من٬ اين تراژدي سالها است که تکرار ميشود... و قبل از اين قتل نيز٬ اسير دستهايشان بودي و به هر دري ميزدي و هر تقلايي که توانستي کردي تا به آنها بگويي که تو قرباني يک بند و بست و تباني پشت صحنه شده اي... تو هر آنچه در توان کردي بکار بردي٬ اما معضل اين بوده و هست که حکومت٬ حکومت قاتلين است و مردان حاکم با مردان قاتل و يا سازمان دهندگان قتل لاله سحر خيزان٬ تباني و همراهي کردند ... در آغاز از تو " اقرار" گرفتند و در پايان طبق قانون فضيح قصاص اشان به همراه خانواده مقتول٬ چهارپايه را از زير پاي تو کشيدند.

شهلا ترا کشتند. به فرمان خامنه اي و لاريجاني براي زهر چشم گرفتن از کسانيکه در ايران و در دنيا عليه اين حکم اعدام جنگيدند و هشت سال ٬باعث شدند که شمشير در دستهاي آنها يخ بزند. ترا کشتند تا بگويند زنان نا فرمان و عاصي در ايران حساب دستشان باشد٬ تا بگويند که حکومت مرد سالار است و دست در دست محمد خاني ها تباني ميکند و يک زن سنت شکن را قرباني ميکند تا از حکومتشان٬ از مرد سالاري اشان و از کثافت اشان دفاع کنند. ترا کشتند تا از اعدام دفاع کنند. تا بگويند قاضي صلواتي و قاضي خونريز و قاضي جلاد٬ ميتوانند به شغل آدمکشي اشان ادامه دهند و سپاه پاسداران و دسته هاي تروريست اسلامي حاکم بر ايران بچاپند و ميلياردها ثروت بياندوزند و زير چتر اسلام و خدا٬و خامنه اي و شرکا ٬ زندگي را بر مردم ايران از اين بيشتر جهنم کنند.

ترا گرفتند و ۱۱ ماه عذاب دادند٬ هر بلايي که ميتوانستند بر سر يک زن٬ يک زن عاصي و سنت شکن٬ آوردند. جاي سيگارهايي که بر تن و بدنت خاموش کرده بودند سالها بعد باقي بود. جاي شکنجه ها و جاي توهين هاي مداوم بر تو بدليل زن بودنت٬ اين زخم هاي عميق روحي و جسمي هيچگاه ترا تنها نگذاشت.

اولين مصاحبه ات هشت سال قبل در مقابل دوربين٬ تصوير يک زن در هم شکسته را نشان ميدهد که ميکوشد٬ پاسخ هايي را بدهد که آنها از تو ميخواستند. ميخواستند بگويي اشتباه کردي " وارد زندگي يک مرد" شدي٬ ميخواستند بگويي که تو مقصر هستي اگر " قهرمان فوتبالشان" به همسرش دروغ ميگفت و يک رابطه مخفيانه چهار سال و نيمه با تو داشت و البته معلوم نيست با چند نفر ديگر روابط مخفيانه داشت. براي " اين قهرمان ملي اسلامي" که ميتوانست بدليل جنسيت اش چهار زن رسمي و صدها زن صيغه اي داشته باشد٬ حرجي نبود. اين تو بودي که بعنوان يک زن سنت شکسته بودي و دنبال عشق و عواطف خودت رفته بودي و اينرا هم بايد در مقابل دوربين تلويزيون رسمي " برادران حزب اللهي محمد خاني" پاسخ ميدادي پاسخ مورد درخواست آنها...اما حتي در آن مصاحبه٬ نميتوانستي همه حرفهاي آنها را تکرار کني و کمي از خودت و از فکر و عقايد و عواطفت ميگفتي...

هميشه ميخواستم به تو بگويم حق با تو بود... حق با تو بود اگر با کسي زندگي ميکردي که به او علاقه داشتي٬ حق با تو بود اگر سنت مي شکستي وحق با تو بود اگر به خودت به عنوان يک زن و يک انسان احترام قائل بودي.. حق با تو بود اگر اعتماد به نفس داشتي و حق با تو بود اگر با آنها و با فرهنگشان بيگانه بودي و بيگانه ماندي...

دو روز است که جلادان سعي ميکنند دستهاي خونين خود را شسته و اعلام کنند٬ داستان تمام شد. در اطلاعيه هاي پي و در پي که در اين دو روز صادر کرده اند گفته اند.. پرونده بسته شد..." قاتل به سزاي اعمالش رسيد" و يک داستان نه ساله تمام شد. تو گويي همه ما يک فيلم را نگاه ميکرديم و مسئولين سينما اعلام ميکنند که فيلم تمام شد. نخير من اين طرف خط اعلام ميکنم که پرونده ابدا بسته نشده ٬ فيلم تمام نشده و از مردمي که اين واقعه را نگاه ميکنند٬ از همه کسانيکه بغض کرده و اشک ريختند همه ميليونها نفري که سبعيت و وحشيگري کامل يک حکومت را با اين قتل وحشيانه ديدند٬ ميخواهم که بيش از پيش وارد صحنه فيلم بشوند. آخرين صحنه ها را ما بازي ميکنيم. ما مردمي که در صحنه نشسته ايم و تا همين امروز نيز٬ لحظاتي از اين فيلم را ما بازي کرده ايم.. ما هشت سال است که نگذاشتيم ترا در سکوت بکشند٬ ما باعث شديم بگويند افکار عمومي متشنج است و سه بار برنامه اعدام را به هم زديم... چهارشنبه ترا کشتند٬ در حاليکه به افکار عمومي دروغ گفته و جا خالي داده بودند٬ گفته بودند که اجراي حکم به تعويق افتاده و از آنطرف خانواده مقتول را از دبي آورده و همه چيز را آماده کرده بودند.. مخفي کاري روزهاي آخرشان از ترس ما بود... تماشاگران وارد صحنه ميشوند و وحشت قاتلين از همين است.

هنوز هم معلوم نشده که چه کسي لاله سحرخيزان را کشت. اينرا حتي اعوان و انصار حکومتي اعلام ميکنند . جلادي که ترا پاي چوبه دار برده ٬ زير لب زمزمه کرده که بجاي تو بايد محمد خاني اينجا مي ايستاد... آيا اين هياهو را ميتوان با يک اطلاعيه دادسراي تهران فيصله يافته تلقي کرد.زمزمه ها بلند است صحبت از دست داشتن باندهاي حکومتي در اين قتل در ميان است٬ صحبت از پول کلان و دعوا بر سر پول در ميان است٬ صحبت از هم خوابگي با مقتول و يا تجاوز به او در ميان است٬ صحبت از حضور مرداني در صحنه قتل در ميان است و صحبت از رازي که تو با خود بردي....

يک راز را با خودت بردي.. اينرا وکيل تو به رسانه ها گفت و منهم خبر دار بودم که يک رازي را با خودت همراه داري٬ آيا نميتوانستي پاي چوبه دار سکوتت را بشکني٬ اين چه رازي بود که نگفتي و سر به دار سپردي...

روزي بايد در مورد زندگي تو ٬ در مورد نه سال زنداني بودنت٬ در مورد ۱۱ ماه شکنجه هايي که تحمل کردي و در مورد روزهاي آخر زندگيت ٬ در مورد قول و قرارهايي که محمد خاني به تو داد و از تو خواست که قتل را به عهده بگيري٬ در مورد قول آخري که داد و گفت در پاي صحنه اعدام جلويش را ميگيرم در مورد همه اينها بايد تحقيق کنيم و حقايق را کشف کنيم.. شايد نامه اي نوشته اي و به کسي داده اي ٬ شايد وصيتي کرده اي ... آنچه که مهم است اينکه تو فردي استثنايي بودي... در مورد شخصيت تو و در مورد تصميمات تو و در مورد شجاعت تو در روزي که خبر اعدامت را شنيدي ٬ در مورد رفتار جلادان و دستگاه جنايتي به اسم حکومت اسلامي در مورد همه اينها بايد فيلمي ساخته شود و بشريت با ديدن اين فيلم٬ به عمق و کراهت ضد زن بودن اين حکومت و به عمق و کراهت جنايتکار بودن اينها پي ببرد. اينرا به تو قول ميدهم. ما نميگذاريم جمهوري اسلامي آب خوش از گلويش پايين برود. من همين جا اعلام ميکنم پرونده تو بسته نشده و ما نميگذارم اين تراژدي فراموش شود. درست مثل زندگي ثريا-م که داستان زندگيش فيلم شد و ميليونها نفر ديدند ٬بايد در مورد زندگي تو هم فيلم ساخته شود و ميليونها نفر ببيند و فراموشت نکنند ...

شهلا ! من به تو يک پاسخ بدهکارم٬ چرا گذاشتيم طناب دار را بر گردنت بياندازند و چرا يکپارچه به پا نخاستيم.. .. وقتي براي خداحافظي به من زنگ زدي٬ بغضم ترکيد... و اين بدترين کاري است که من ميتوانم در مقابل زنداني محکوم به مرک بکنم. ما بايد بجنگيم ودنيا را بر سرشان خراب کنيم...اينرا به تو قول ميدهم. براي نجات هم سلولي هاي تو در اوين و همه محکومين به اعدام در زندانهاي ايران...

خبر قتل سبعانه ترا در زندانهاي ايران جار زده اند و امروز تعداد زيادي به من زنگ زدند٬ محکومين به اعدام از زندانهاي مختلف... که صدايشان ضعيف و اندوهگين بود و هيچ نمي گفتند ٬ فقط ميخواستند به من سلام کنند. ...

روي سخنم با همه سازمانهاي سياسي است٬ با همه نهادهاي مدافع حقوق انسان٬ با همه مخالفين اعدام ٬ با همه زنان و مردان آزاده٬

صبر شکيبايي و " ارزيابي" و " بررسي" کافي است. بايد دنيا را بر سرشان خراب کنيم. اين براي شهلا ديگر فايده اي ندارد.. اما براي قلبهايي که هم اکنون در سلولهاي مرگ نشسته اند و لحظه شماري ميکنند ميتواند نجات دهنده باشد.

. ديگر بهر قيمتي شده نبايد گذاشت خون بريزند.. اينرا ما به همه آنهايي که قتل اشان را تدارک ميبينند بدهکاريم...

مينا احدي

کلن – ۳ دسامبر ۲۰۱۰

minaahadi@aol.com

00491775692413

Inga kommentarer:

Skicka en kommentar